دست های کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی ها می رسد
التماس می کند : آقا... آقا "دعا " می خری؟
و ...
حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا دعا میکند ...
خدایا ممنون که منو درحد ایوب میبینی!
ولی خواهشا دیگه تمومش کن
باور کن دیگه نمیتونم تحمل کنم!
مردانگی ات را
با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست ثابت نکن
مردانگی ات را
با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست ثابت نکن
مردانگی را
زمانی میتوانی نشان دهی که دختری با تمام تنهایی اش
به تو تکیه کرده و با تکیه به غرور تو به قدرت تو
در این دنیای پر از نامردی...
قدم بر میدارد !!!
با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست ثابت نکن
مردانگی ات را
با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست ثابت نکن
مردانگی را
زمانی میتوانی نشان دهی که دختری با تمام تنهایی اش
به تو تکیه کرده و با تکیه به غرور تو به قدرت تو
در این دنیای پر از نامردی...
قدم بر میدارد !!!
باز من تنهایم
بازمن غمگینم
باز من سرگردان
از خودم میپرسم :
به کجا باید رفت ؟
به که دل باید بست ؟
به کجا باید پیوست ؟
به امینی که امانت خوار است ؟
به دیاری که پر ازدیوار است ؟
یا به افسانه ی دوست...؟
گریه ام میگیرد ...
گاهــــــــــــی ... گاهی دلـــــــــت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغــــــــــــوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
گاهی وقتها نوشتنت نمی اید!
قدم زدن را هم دوست نداری...
چای هم برایت بی مزه شده...
از سیگار کشیدن میترسی..!
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد...
حتی اعصابت هم خورد نیست...
خسته نیستی،
دل زده نیستی،
اما تا دلت بخواهد غم داری...
شاید الکی !!
قدم زدن را هم دوست نداری...
چای هم برایت بی مزه شده...
از سیگار کشیدن میترسی..!
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد...
حتی اعصابت هم خورد نیست...
خسته نیستی،
دل زده نیستی،
اما تا دلت بخواهد غم داری...
شاید الکی !!
قلب من به تیغ کسانی زخم برداشت
که از آنها انتظار محبت داشتم
نه فراموشی......
اطلاعات کاربری
آمار سایت