
من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید اینبار ببینی که تو را منتظرم !
.
.
.
.
سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی
رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم
چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی
.
هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت
چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم
.
.
.
.
بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است
و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد
.
صدایم نکرد
نگفت نرو برگرد و من رفتم
رفتم به سوی تنهایی انتظار
انتظار شنیدن صدای او که بگوید دوستت دارم برگرد ...
.
.
در انتظار تو کاسه ی صبر که هیچ . . .
صبر کاسه هم لبریز شد . . .
.
.
پس از مرگم چشمهایم را خاک نکنید ، منتظرند ...